۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

خرافه پرستی و جهل،ریشه ی ظلم و استبداد


نمي دانم  علويه خانم و ولنگاری را از صادق هدايت بياد داريد ، اگر می دانستيم اين مرد بزرگ با چه هدفی  اقدام به اين كار كرده بود ، علت دشمنی آقایان را    مي فهميديم ومي دانستيم چرا پدرانی كه حتی سواد خواندن ندارند ،خواندن کتابهای صادق هدايت را منع می كردند و دراصل صادق ستيز بودند. باور كردني نيست كه روان شناسی اين آقایان چقدر حساب شده بود ، وقتي يادم مي آید كه پدر بی سوادم با وسواس مي پرسید: پسرم چه می خوانی، نكند كتاب بوف كور را می خوانی وبا حالتی نگران ازاين كه من دارم ، بوف كور می خوانم، رو می كرد به  مادرم و      می گفت هر كس اين كتاب را بخواند خوکشی می كند ، ناخود آگاه به یاد زندگی    پرحاصل اما در غربت اين درد شناس جامعه می افتادم و می گفتم چه می شد صادق تو در وادی جهل نمی آمدی  و سعی نمی كردی در شوره زار كشت كنی؟
 چه می شد برای آدمهایی می نوشتی كه حداقل الان بنيادی داشتی و جايزهایی به نامت می دادند ، چه می شد تو هم در بين مردمی بودی كه قدر فكر روشن تو را با اسكار ، نوبل و چيزهايی ازاين دست می دانستند؟
و تو درد را شناختی ومی خواستی ريشه ی  واعظ  طبسی ها را  از اين شوره زار بكنی ولی ما لايق نبوديم و اكنون شاهديم سلطان بلا منازع خراسان، بر جان ومال مردمی كه برای رسيدن به بارگاه ملكوتی چه کارها که می کنند و چگونه ناموس خود را می فروشند، دست درازی می کند.
 چرابدبخت زنی و مردی، ازاقصی نقاط ایران می آید با پای برهنه و وقتی فرزندشان از آنان بستنی می خواهد ، بر سر او می کوبند و از خوردن آن منعش
می کنند، اما همان زن النگوی طلای  خود را می اندازد ، درآن مرقد بی مرده تا به مراد دلش برسد.
 چرا در اين هزاره ی سوم ،هنوز مردم ما فكر می كنند باید چون گوسفند زنجير شوند، تا ، شفا بگيرند . تحقیرشدن تا كجا و کی؟ حماقت تا كی؟ خرافه پرستی تا کی؟
 معلمی كه نمي داند شاگردش بعد از  پايان درس چه می شود باید  شغل مقدس معلمی  را کنار بگذارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر